ملا و زاويه ادرار


ملا به منبر  رفته بود و موعظه مي كرد و درباره چوبهاي آتشين كه به ماتحت ملت در قيامت جا مي كنند صحبت ميكرد كه اي مردم بدبخت دهنتون اون دنيا سرويسه فقط من و پامنبريام ميريم بهشت و خلاصه از اين حرفها. بحث حسابي داغ شده بود و ملت هم از ترس آب دهن خشك شدشون رو به زور قورت مي دادن كه حسني يهو بلند شد و پرسيد حاج آقا اجازه؟ يك سوال شرعي داشتم؟ ملا كه قبلا پي سوالهاي حسني به تنش خورده بود (در اين پست) گفت «خفه شو پدرسگ،  بشين سرجات بينيم»،  البته خيلي دوست داشت اينو بگه ولي عوضش گفت «بگو پسر عزيزم» حسني هم گفت «حاج آقا  تو قبر پدرت سگ ريد»  البته حسني هم خيلي دوست داشت اينو بگه و لي گفت » حاجي چرا ورپا شاشيدن مكروه؟»

ملا هم لبخندي زد و گفت: البته شاش نه و ادرار  حسني هم جواب داد» البته منظور من هم همون شاشي هست كه بصورت ادرار خارج ميشه»

ملا كه كم آورده بود با بي ميلي سريع گفت » چون احتمال پاشيدن روي شلوار وجود داره حالا كه جواب سوالتو گرفتي بشين»

حسني  » آقا ما تو آزمايشگاه مدرسه مون با بچه ها اندازه گرفتيم  به اين نتيجه رسيديم كه اگه موقعه شاشيدن ادراري كه شما گفتين، شاشتو يه جوري تنظيم كني كه با خط افق زاويه 45.7 درجه داشته باشه نه تنها روي هيچ قسمتي  از شلوار و لباس نمي ريزه بلكه طبق تحقيقات مشابهي كه اتجام شده مردهايي كه با اين زاويه ميشاشن اصلا دچار سرطان سينه و دهانه رحم نخواهند شد»

ملت و ملا دهنشون باز مونده بود، ملا به خودش يه تكوني داد و براي اينكه كم نياره ژست آدمهاي همه چيز فهم رو گرفت  و با اطمينان  گفت :  بله ديگه،  براي همينه كه بزرگان ما بر روي اين عدد 45.7 اينقدر تاكيد داشتند، آقا اصلا اين عدد، عدد مقدسيه! همين شمس خودمون وقتي ميخواست  طي الارض كنه با زاويه 45.7 درجه ميرفت بالا كه اگه خواست وسط راه رفع حاجت كنه اون بالا نجس كاري نشه. به اينجا كه رسيد شمسي خانم زن ملا بلند گفت «وا!  حاج آقا من كي طي الارض كردم كه شما داري ميگي؟»  ملا با اعصاب خوردي  داد زد  «خفه شو ضعيفه منظورم شمس تبريزي بود تورو چه به اين گها» .

وقتي به خودش اومد ديد چهار  نفر بيشتر پاي منبرش نيستن، با تعجب پرسيد پس ملت كجان؟

يكي  جواب داد «حاجي با حسني رفتن دستشويي مسجد تا طريقه ورپا شاشيدن با عدد مقدسي كه شما گفتين رو يادشون بده»

ملا كه با عصبانيت  داشت از سالن خارج مي شد  به متصدي اونجا گفت » راستي از اين به بعد اين توله سگو ديگه  اينجا راه نده»

24 دیدگاه

  1. 2010/03/11 در 12:11 ق.ظ.

    خیلی قشنگ بود کلی خندیدم.

    دستت درد نکنه اون تیکه سرطان سینه و دهان هرحم که دیگه خدا بود.

    «مردهايي كه با اين زاويه ميشاشن اصلا دچار سرطان سينه و دهانه رحم نخواهند شد”

  2. Massood said,

    2010/03/11 در 11:11 ق.ظ.

    ایول پسر… کیفور شدیــــــــم. براوو

  3. امیر said,

    2010/03/11 در 11:20 ق.ظ.

    چه بی مزه.

  4. mongolkhan said,

    2010/03/11 در 8:37 ب.ظ.

    ali bod
    omidvaram mvafagh bashi albate age nagiraned

  5. میرزا قشمشم said,

    2010/03/11 در 8:45 ب.ظ.

    هوم….
    حالا یاد گرفتید؟؟؟ :دی

  6. leonotion said,

    2010/03/28 در 8:16 ب.ظ.

    دمت گرم، خیلی باحال بود ..

  7. عبداله said,

    2010/03/28 در 8:44 ب.ظ.

    ادامه ماجرا چنین است که وقتی خادم مسجد حسنی و راه نمیده حسنی افسرده و یک استعفا کف دست خادم میذاره ولی میخواد که خادم اونو همین الان به ملا نده. دوروز بعد تومسجد مجلس ختم یک حاجی بود و حسنی لای جمعیت خودش را انداخت تو مجلس و خادم کاری نتونست بکند و ملا هم دید جلوی جمعیت نمیتونه بیرونش بکنه. ملا به خادمه گفت یک پارچ ادرار بکند و ……. هنگام خوراک این را برای حسنی ببرد. خادم برد و گفتش که ملا برای تو به جای خوراک غذا فرستاده. حسنی تیکه را گرفت و هردو ظرف غذا را بلعید و بجان ملا بجای متوفا دعا کرد و دانست که بخشیده شده.

    • ravi said,

      2010/03/28 در 9:58 ب.ظ.

      amma zan mola ghabl az rewsidan ona be hasani tykeh ra grft bra shab mola be jash ye zarf ghay nazri dad be khdem bedh hasani …mola ham az mohbat zan kyfoor shod

  8. حميد said,

    2010/03/29 در 8:43 ق.ظ.

    آقا خيلي عالي بود؛ كلي خنديديم. اما در جواب آقا عبداله: پس شما كه ميريد حرم يه راست ميريد تو دستشويي هاشو تا جايي كه ميتونيد نوش جان ميكنيد تا همه ي گناهانتونو خدا ببخشه. زيارتكم مقبول و دهنكم مدفوع

  9. tamashagah said,

    2010/03/29 در 8:57 ق.ظ.

    بسیار جالب مینویسی
    به ما هم سر بزن

  10. حاج رسول said,

    2010/03/29 در 9:32 ق.ظ.

    اين جوك نيست واقعيتي است كه اتفاق افتاده: آخونده بالاي منبر با صداي بلند خطاب به جمعيت و با اعتماد به نفس ميگه : ويل للمطففين …..يادش ميره كه معني مطففين چي ميشه ، خودشو نمي بازه و ميگه : واي بركسي كه سر پا بشاشد….

  11. احسان said,

    2010/03/29 در 10:26 ق.ظ.

    کاش اینقدر مطالعه رو داشتی که میفهمیدی شمس تبریزی ربطی به ملایان و … نداره.

    شمس اسم بزرگیه،که بردن نامش هم فهمی در خور میخواد و شنیدن نامش.
    بعد تو اسم اون رو کنار شاش و ملا میاری؟

    • سبيل said,

      2010/03/29 در 1:36 ب.ظ.

      اول سلام
      و دوم اينكه: اگر خود شمس زنده بود و اين نوشته رو مي خواند اينقدر ناراحت نمي شد كه شما ناراحت شدين…. نوشته من چيزي از ارزش شمس كم نكرده است
      سوم اينكه تا بحال با خود فكر كرده ايد كه چرا صوفيان و دراويش در داستانهاي ديني ما قدرتي دارند كه حتي پيامبران هم از داشتن آن عاجز بودند؟ مثل داستان عروج شمس به آسمان
      شايد حق با شما دوست عزيز باشد اما ما مردم چه زمان دست از بت تراشي بر مي داريم خدا ميداند؟

  12. علی said,

    2010/03/29 در 10:39 ق.ظ.

    سلام ببخشید یه در خواست دارم دعوتنامه بالاترین رو اگه داری میتونی برام بفرستی ممنون

  13. مملی said,

    2010/03/29 در 11:18 ق.ظ.

    چرند بود

  14. hamed said,

    2010/03/29 در 11:42 ق.ظ.

    احمق…. شعوروادب داشته باش. شمس تبریز ربطی به اقایان اخوندها نداره. مواظب دهن گشادت باش.

    • احسان said,

      2010/03/29 در 4:11 ب.ظ.

      این یکی دیگه خیلی جمله ی جالبی بود :

      احمق!شعور و ادب داشته باش!
      کاش اضافه میکردی : از من یاد بگیر ادب داشته باش.

      و جناب سبیل من که خاطرم نمیاد در مورد طی الارض شمس چیزی خونده باشم.
      شاید در مورد درویشان و … گزافه هایی در مورد معجزات درویشان گفته باشند،که حتی اگر راست باشد چیزی درش نیست که جسم و جان مارا روشن کند،حال هر چه باشد.
      اگر شما جایی خبری جمله ای در مورد طی الارض شمس دارید بیارید ما هم ببینیم.

      و اما در مورد بت تراشی،نمیدونم.ارادت بسیاری که به شمس داریم،به خاطر تاثیرش بر مولاناست و مطلب شما به نظر میاد دستمایه بخش بی مزه ای از خودش را شمس تبریزی کرده است.
      درست است که از ارزش شمس چیزی کم نمیشه،اما از ارزش مطلب شما و شاید شما کم میشه.
      شمس بک فیلسوف نوگرا و دگر اندیش ایرانی بود،در برابر متشرعین ایستاد و بخاطر همین هم نهایتا همچین رفتاری باهاش شد،که حتی عاقبتش به درستی معلوم نشد.
      چه بسا اگر هم میشد بهتر از بوریا و نفت و عین القضات نبود.

      این هم یکی دو نمونه از سخنان او برایتان میاورم ،تا شاید دفعه ی بعد برای مثال کج شاشیدن کس دیگری را انتخاب کنید :

      1.

      آن شخص توبه كرد و عزم حج كرد، در باديه چون پاي آن مرد از خار مغيلان،بشكست قافله رفته،در آن حال نااميدي ديد كه آينده اي از دور مي آيد.

      گفت: به حرمت اين خضر كه مي آيد، مرا خلاص كن!
      پايش در هم پيوست، و او را به كاروان،رسانيد.
      در حال گفت: بدان خداي بي هنباز(شريك)، بگو كه تو كيستي كه اين فضيلت تراست؟
      او دامن مي كشيد و سرخ مي شد و مي گفت:
      ترا با اين تجسس، چه كار؟ از بلا خلاص يافتي و به مقصود رسيدي!
      گفت: بخدا كه دست از تو برندارم،تا نگويي!
      گفت: من ابليسم(شيطان) كه كودكان در كتابها{از قول خداوند) مي خوانند كه: « بر تو باد لعنت»!

      كسي كه در ابليس اعتقاد مي بندد و به اعتقاد بدو مي نگرد،به مرادي رسد…

      2.

      خلقي ديدم! ترسان و گريزان! پيش رفتم.مرا ترسانيدند و بيم كردند كه: زينهار ،اژدهايي ظاهر شده است كه عالمي را ،يك لقمه ميكند!هيچ باك نداشتم.پيشتر رفتم، دري ديدم از آهن ،پهنا و درازاي آن در صفت نگنجد، فرو بسته!برو قفل نهاده، پانصد من!{يكي}گفت:- در اينجاست، آن اژدهاي هفت سر!
      زنهار،گرد اين در ،مگرد!مرا،غيرت و حميت، به جنبيد!
      بزدم،و قفل را، درهم شكستم.در آمدم! كرمي ديدم!زيرش نهادم، و فرو ماليدم،در زير پاي،و به كشتم….

      • سبيل said,

        2010/03/30 در 11:54 ق.ظ.

        دوباره سلام
        راستشو بخواي من نه از رومم نه از زنگم من آن بي رنگ بيرنگم.

        دوست ندارم در نوشته هايم جز متحجران خاطر كسي را آزرده كنم با اينحال اگر مي دانستم كه شمس دوستاراني دارد كه اين نوشته آنان را اينگونه مي آزارد در همان ابتدا از نامي ديگر استفاده مي كردم.

        از تمام دوستاني كه از اين نوشته آزرده خاطر شدند پوزش مي طلبم و اميدوارم كه در آينده نيز ناخواسته خاطر كسي را آزرده نكنم.

  15. arash said,

    2010/03/29 در 1:22 ب.ظ.

    هر دو ت کارت رو خوندم. حکایت ها رو خوب شروع مکینی ولی توی تمام کردن و بستن داسان باید بیشتر زحمت بکشی.
    ضمنااگر میخوای کارهات همه پسند تر و پر مخاطب تر بشه , و کسی چه میدونه توی تاریخ ادبیات موندگار, هر چی دلت میخواد از ملاهای بی دین دینفرش بگو ولی توی متنهای جفنگیات با ائمه شوخی نکن
    کارهات جذاب شروع میشه ولی موقع تمام شدن جذابیت اولش رو نداره

  16. farshad said,

    2010/03/29 در 6:03 ب.ظ.

    خیلی باحال بود بازم ازاین جور حکایات بگو.از هیج جیزی هم نترس
    ممنون از زحمتی که میکشی

  17. hoviatema said,

    2010/03/29 در 6:40 ب.ظ.

    سلام

    به ورد پرس خوش آمدی

    فیل شما رو هم پس تر کردند؟ عجب!

    بامزه بود.

    موفق باشی

  18. yaranche said,

    2010/03/29 در 10:12 ب.ظ.

    بابا تو دیگه کی هستی. دمت گرم کا حال دادی در حد تیم ملی
    خدایا از عمر خر و ان بکاه به عمر این یارو اضاف کن تا دل ملت رو شاد کنه

  19. عیّار said,

    2010/03/30 در 2:14 ق.ظ.

    دمت گرم رفیق… با حال بود… :دی من دیگه برم (با زاویه 45.7 درجه) :دی

  20. احسان said,

    2010/03/31 در 12:06 ب.ظ.

    بازم سلام
    فدای یک تار سبیلت که مردانگی و بزرگی از آن میبارد.

    ممنون و شاد باشی گرامی.


بیان دیدگاه